پنجشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۴
مقالات

کابوس ناتمام بمب‌ها؛ جنگ زدگانی که از خانه هایشان سرقت شد

کابوس ناتمام بمب‌ها؛ جنگ زدگانی که از خانه هایشان سرقت شد
کرمان رصد - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست یکی از همسایگان اوین: ‌حاضر بودم یک‌جا ۵۰ میلیارد کارت بکشم، اما این آسیب ...
  بزرگنمايي:

کرمان رصد - اعتماد /متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
یکی از همسایگان اوین: ‌حاضر بودم یک‌جا 50 میلیارد کارت بکشم، اما این آسیب عاطفی را نخورم
بازار
نیره خادمی| پیر مرد 85 ساله، پسر جوان اوتیستیک، پیرزنی که آلزایمر دارد، مادر و دختری که به بیماری ‌ام‌اس مبتلا‌ هستند، پدری که یک بار در جنگ عراق با ایران مجروح شده، زن 46 ساله‌ای که در این سن، حس پیری دارد و آنها که در خیابان احمدپور و اعرابی ساکنان نزدیک‌ترین برج به زندان اوین بودند، هنوز از شوک حمله اسراییل به زندان و صداهای بلند انفجار بیرون نیامده‌‌اند. برخی از آنها پس از شنیدن صدای انفجار حتی فرصت نکردند لباس عوض کنند. سراسیمه خود را به طبقات پایین رساندند تا در صورت تخریب و آتش‌سوزی در محل، جان خود را نجات داده باشند اما ساعتی بعد که خواستند به داخل ساختمان بروند تا دست‌کم وسایل با ارزش خود، مانند طلا و دلار و به قول یکی از ساکنان برج، تمام اندوخته زندگی برای روز مبادی‌شان را بردارند به آنها اجازه داده نشد اما تا روز بعد که به محل بازگشتند، متوجه شدند که اندوخته‌های‌شان به سرقت رفته است. پلاک زندان اوین دو و پلاک 4 نزدیک‌ترین آپارتمان آن حوالی به زندان است که 9 طبقه و 26 واحد دارد؛ آپارتمانی که کیوان ساکت، نوازنده ساز تار هم در طبقه هفتم آن خانه داشت و بعد از حمله به زندان اوین هم فیلمی از وضع زندگی‌اش منتشر شد. حالا 4 تن از ساکنان این آپارتمان روایت‌‌‌ها، گلایه‌ها و نگرانی‌های‌شان از آن روزها را برای «اعتماد» بازگو کرده‌اند.
جوان مبتلا به اوتیسم که از روز حمله آرام و قرار ندارد
هنوز هم می‌توان هنگام صحبت از روز حمله به زندان اوین و آن انفجارهای مداوم ترس و نگرانی را از ریتم صدا و نوع کنار هم قرار دادن کلماتش، شنید. شیخ‌الاسلامی، ساکن طبقه چهارم این ساختمان آن روز دست‌کم صدای انفجار چهار بمب در حوالی محل زندگی‌اش را شنید و موج انفجار، تا چند ده متر دورتر از محل انفجارهمه ‌چیز را با شدت زیادی پرتاب کرد. تلفن‌ها قطع بود، برق ساختمان وصل نمی‌شد و هیچ‌کس نمی‌دانست چه کسی، کجا مانده است. او البته هنگام حادثه در ساختمان نبود، فقط پدر و برادرش در خانه حضور داشتند و اگر پدر و برادرش کمی به پنجره‌ها نزدیک‌تر بودند، معلوم نبود چه بلایی سرشان می‌آمد. هرچند توانستند با پناه گرفتن در راهرو جان سالم به در ببرند، اما پدر از ناحیه گوش آسیب دید و حالا بعد از چند روز کمی بهتر شده اما برادرش که مبتلا به اوتیسم است همچنان شب‌ها با کابوس و تشنج از خواب می‌پرد و هنوز ترس آن لحظه از ذهن و وجودش دور نشده است. «آن شب، پدر و برادرم را در جایی امن گذاشتم و خودم جای دیگری رفتم؛ چون برادرم اوتیسم دارد، بچه مهاجم شده بود و حمله می‌کرد، باید او را جایی می‌بردم که درکش کنند. خودم آسیب ریوی دیدم اما هنوز فرصت نکردم به پزشک مراجعه کنم چون از صبح تا شب بین کلانتری، آتش‌نشانی، بیمه و کارهای ساختمانی در رفت ‌و آمد بودم تا مطمئن شوم لوله‌کشی‌ها نشتی ندهد و ساختمان ایمن بماند.»
ساختمان به‌ شدت آسیب دیده‌ است و ماشین‌های سوخته و دفرمه ‌شده در محوطه اطراف ساختمان همچنان هم چشم‌اندازی تلخ ساخته‌اند. از میان 20 نفری که آن روز در ساختمان بودند برخی دچار زخم‌های سرپایی و بعضی جراحات جدی‌تر شده‌اند. حدود 15 تا 16 خودرو در مجتمع آنها دچار آسیب شده و در محدوده نزدیک زندان هم حدود 40 تا 50 ماشین به‌ طور کامل نابود شده‌اند که حالا روبه‌روی خانه آنها دپو شده است.
یکی از خودروهای شیخ ‌الاسلامی چنان آسیب دیده که در توصیف آن می‌گوید: «شبیه یک ورق آهن پاره شده است» و از خودروی دیگری صحبت می‌کند که باید احتیاط بیشتری در استفاده کردن از آن کرد: «ممکن است ایربگ آن هر لحظه بدون هشدار باز شود.» ماشین سوم هم که کمی دورتر پارک شده بود به قول خودش «آسیب جدی و جبران‌ناپذیر» به جای نگذاشته است. «مامور بیمه برای ارزیابی خسارت هم آمده بود منتها با اخم و انگار می‌خواست خسارت را از جیب خودش بدهد و برای ما قیافه می‌گرفت.»
هفته اول پس از انفجار برای خانواده شیخ‌الاسلامی خیلی سخت گذشت، سرپناه مطمئنی نداشتند بنابراین مجبور شدند از خانه‌ای به خانه دیگر بروند. «در به در بودیم از این خانه به آن خانه و فشار روحی زیادی را تحمل کردیم.» مدیریت بحران در ساعات اولیه فقط توانسته بود «یک لیوان شربت آبلیمو و یک بطری آب معدنی» به آنها برساند و اسکان اضطراری آنها از هفته دوم در مجموعه هویزه فراهم شد که همچنان نیز ادامه دارد.
در همان روزهای نخست اما جز آوارگی، سرقت هم به کابوس دیگری برای او و برخی دیگر تبدیل شد. منطقه پس از انفجار تحت محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفت، شیخ‌الاسلامی هم چند ساعت بعد به محل برگشت تا دست‌کم طلاهای یادگاری مادر، دلار و یوروهایشان را بردارد به او اجازه ورود به محل را ندادند، حتی وقتی التماس کرد به او اجازه داده نشد و خیال او را راحت کردند که خانه برای ایمنی پلمب و حتی درها جوش داده خواهد شد: «دو، سه بار تا صبح رفتم جلوی خانه، تلاش کردم بروم داخل. شاهد هم دارم که بارها اصرار کردم اجازه بدهند داخل شوم. گفتند «نه، مطمئن باش قفل است، ما تا صبح اینجا هستیم، پرنده پر نمی‌زند.» من دست و پا زدم اما راهم ندادند.»
صبح روز بعد که با همان حال خراب به محل آپارتمان رفت و داخل ساختمان شد، خبری از نگهبان نبود. خانه‌ها و راهروها بدون حفاظ رها شده بودند. «آدم‌های غریبه در خانه ما رفت‌وآمد می‌کردند. می‌گفتند «همسایه‌ایم، داداش متاسفیم» اما با زندگی مردم چه کار داشتند؟ بعضی از اینها را شاید در طول سال فقط یکی، دو بار دیده بودم. همسایه‌ها هم یکی‌یکی آمدند و هر کدام که وضعیت را می‌دیدند، صدای جیغ‌شان بلند می‌شد و به زمین و زمان ناسزا می‌گفتند. ماموران آن روز به قدری گزارش پلیس گرفتند که خسته شدند.»
در میان همه این بی‌سر و سامانی، بخشی از دارایی‌هایی که سال‌ها با زحمت جمع کرده بودند، یک‌شبه از دست رفت. بخشی از پس‌انداز پدرش یعنی حدود 30 تا 40 سکه، همراه با طلاهای مادر که از او به یادگار مانده بود، همگی نیست شد. می‌گوید؛ وزن این طلاها به یک کیلو و400 تا 500 گرم می‌رسید و به اینها باید چند ده هزار دلار و یورو را هم اضافه کرد که حاصل سال‌ها اندوخته من، پدر 86 ساله و مادری بود که حالا چند سالی از فوتش می‌گذرد. بخشی از این پس‌اندازها در اصل برای آینده برادر کوچکش کنار گذاشته شده بود که مبتلا به اوتیسم است، توان کار کردن ندارد و تحت‌نظر سازمان بهزیستی هم هست. «اگر آن پس‌انداز را داشتم، می‌توانستم یک خانه دیگر بخرم تا زمانی که تکلیف اینجا روشن شود.»
شیخ‌الاسلامی حتی مجبور شد به فرمانداری شمیرانات مراجعه کند تا شاید صدای خانواده‌ها شنیده شود و امنیتی برایشان فراهم شود. آن‌طور که می‌گوید در این‌باره برای مراجع دیگری چون ریاست جمهوری و وزارت کشور هم نامه نوشته و منتظر پاسخ است. وضعیت جسمی و روحی شیخ‌الاسلامی و خانواده‌اش در روزهای نخست در بدترین حالت ممکن بود، حتی یک دست لباس سالم نداشتند و همه‌چیز زندگی‌شان زیر آوار و شیشه و ترکش، پودر و مدفون شده بود. «ما این همه برای این کشور کار کردیم؛ حق ما این است؟ اگر خطر داشت، یا جانم را از دست می‌دادم یا دست‌کم مالم را حفظ می‌کردم. آدم مرده که انتظاری ندارد، اما آدم زنده عزت دارد.» خسارت به ساختمان آنها بسیار زیاد است. سازه اصلی البته هنوز سالم است، اما موج انفجار به مشاعات، استخر، پارکینگ و درهای آسانسور آسیب رسانده و سقف طبقه نهم هم فرو ریخته است. «مثل شهاب‌سنگ، قطعات بتنی به داخل آن پرتاب شده است و حالا کارشناسان شهرداری خسارت کلی ساختمان را حدود 100 میلیارد تومان برآورد کرده‌اند. در ابتدا اعلام شد که به هر کدام از واحدهای آسیب‌دیده 300 میلیون تومان پرداخت می‌کنند بعد هم با شرط و شروط این رقم به زیر 500 تومان رسید.»
پس از حادثه، شیخ‌الاسلامی و چند نفر دیگر از اهالی ساختمان، خودشان اقدام به ثبت خسارت‌ها کردند. اول از پلیس برای خودروها، ملک و مشاعات گزارش گرفتند و سپس برای ماشین‌ها، وسایل داخل خانه و ساختمان در سوله مدیریت بحران، فرم‌های خوداظهاری پر کردند اما او تاکید می‌کند: «هیچ فرم و برگه‌ای نمی‌تواند از دست رفتن یک زندگی چند ده ساله را ثبت کند.» جهاز مادری، چینی‌های یادگاری، آلبوم‌ها و قاب عکس‌ها همه خرد و پودر شده بودند. در میان همه اینها، برای او هیچ چیزی به اندازه حس غارت شدن دردناک نبود: «حاضر بودم بروم یک‌جا50 میلیارد تومان کارت بکشم، اما این آسیب عاطفی را نخورم که خانه‌ام را غارت کنند.» حالا البته او برای حفاظت بیشتر، حفاظ آهنی آکاردئونی برای در ورودی نصب کرده، اما از پنجره‌ها و چارچوب‌ها تنها خرابه‌ای باقی مانده است.
من ماندم با زن و دختر مریض و دختر دم‌بخت
شهریاری خدا را قسم‌ می‌خورد که دیگر از این وضعیت خسته شده است. چندان تمایلی به گفت‌وگو ندارد مگر به این شرط که صدایش به گوش مسوولان برسد و دردی از آنها دوا شود. دو خواهر او در جریان حمله تروریستی به مجلس در سال 1396 جانباز شده‌اند. خودش هم جانباز است و سابقه حضور 28 ماهه در جبهه را دارد؛ امدادگری کرده، گروه تعاون داشته و در خط مقدم بوده است. موج انفجار در جبهه به کمر او آسیب زده و در نهایت دو سال پیش آن را عمل کرده، منتها می‌گوید: برای اعتقادم جنگیدم و هیچ‌وقت برای کارت جانبازی پیگیری نکردم. خانه او در طبقه ششم همین برج نزدیک به زندان اوین است که بر اثر موج و برخورد ترکش‌های انفجار زندان دچار آسیب شده است.
در نمای بیرونی ساختمان بیشتر با شیشه‌های شکسته و پنجره‌های بیرون آمده از چارچوب‌ها مواجه هستید اما تصاویر داخل واحدها تخریب بسیار بیشتری را نشان می‌دهد. «مبلمان پاره شد، یخچال در موج انفجار درهایش باز شد و موتور ترکید. 57 سال نخوردیم و نپوشیدیم این زندگی را ساختیم و حالا پودر شد. ستاد بحران همه وسایل را صورت‌برداری کرد اما بین حرف تا عمل خیلی فرق هست. تلویزیون، لباسشویی، ظرفشویی همه نابود شده. متاسفانه هیچ رسیدگی‌ای نمی‌کنند و فعلا فقط در هتل لاله اسکان موقت به ما داده‌اند با صبحانه، ناهار و شام. همین. دو بار هم در همین وضعیت از ما سرقت شد. مسوولان باید به داد ما برسند.»
همسر و دخترش هر دو ام‌اس دارند و تحت‌نظر بهزیستی‌ هستند. آنها در زمان انفجار زندان اوین در منزل بودند و موج انفجار را از نزدیک دیده‌اند: «ساعت حدود 11 و 45 دقیقه ظهر، خانمم زیر پنجره خوابیده بود که از صدای انفجار از جا بلند شد تا بچه‌ها را خبر کند اما با موج انفجار روی زمین پرتاب شد. انفجار درست در کنار ما رخ داد و به قدری موج آن شدید بود که درِ اتاق خواب دخترم قفل شد که ما با لگد آن را باز کردیم. بچه‌هایم هم از آن روز آرام و قرار ندارند، پرخاشگر شده و شب‌ها جیغ می‌زنند. موج انفجار، یکی از دخترانم را پرتاب کرده بود که سرش به لبه در خورد و از بالای ابرو تا زیر چشمش پاره شد. بچه‌ها را مثل گنجشک بین خودمان گرفتیم که شیشه‌ها به آنها نخورد. بچه‌ام غرق خون بود که او را به پایین بردیم و داماد و خانمم او را به بیمارستان بردند ولی من ایستادم به مجروح‌ها کمک کردم. به یکی، دو نفر هم از داخل ساختمان کمک کردم مثلا پیرزنی که آلزایمر داشت و حالش خیلی بد بود. چندین جنازه را با کمک سربازها بیرون آوردیم، 10 تا 12 پتو هم ازخانه آوردم و روی‌شان انداختیم.»
در همان لحظات بود که صدای تیراندازی گروهی از لباس شخصی‌ها در مقابل اوین او را وحشت‌زده کرد: «گفتم چرا با تیراندازی رعب و وحشت ایجاد می‌کنید؟ اما وقتی برگشتم دیدم یا خدا! دو گروه زندانی از پشت تپه‌ای که مشرف به خانه ماست در حال فرار بودند و به همین دلیل آنها زیر پای‌شان تیراندازی می‌کردند که به داخل زندان برگردند.»
درنهایت آنها با لباس‌های خاکی و پاره به خانه یکی از اقوام رفتند و آنجا تازه یادشان افتاد که نه تنها هیچ کدام از مدارک‌شان همراه‌شان نیست و پولی ندارند که پس‌اندازشان هم در خانه است: «من مستاجرم؛ 12 سال اینجا بودم، صاحبخانه هم با ما راه آمد و کرایه کمتر گرفت و البته الان هم ما را جواب کرده چون خانه‌اش خراب شده و باید آن را تعمیر کند. من ماندم با زن و دختر مریض و دختر دم‌بخت. ما برای جهیزیه دخترم و اینکه از تورم عقب نمانیم درآمدمان را تبدیل به ارز و طلا کردیم. سه ماه دیگر عروسی دخترم بود و ما در این فکر بودیم که خرید جهیزیه را شروع کنیم. خرده‌خرده اندوخته ما شد حدود 100 گرم طلای آب‌شده، 10 هزار دلار و 5 هزار یورو در پاکت سفید که حالا نیست.» او هم البته مانند بقیه اهالی به خانه مراجعه کرد و با ممانعت نیروهای حفاظتی روبه‌رو شد. به او هم قول دادند که «پشه از آنجا رد نمی‌شود»، اما ظاهرا چند ساعت بعد که زندانی‌ها شبانه خارج شدند، ماجرا طور دیگری رقم خورد: «فردا حوالی ظهر که به خانه رفتم دیدم جا‌ تر است و بچه نیست، دلارها، یوروها و طلاها نیست. زنگ زدم 110، مامور آمد صورتجلسه کرد. بعد فهمیدم کلکسیون ساعت و فندک من هم نیست.»
جز خانه و وسایل آن و البته صدماتی که باعث جراحی سر و صورت یکی از دختران او شد، ماشین‌های آنها نیز با تخریب مواجه شده است: «دخترم تازه 20 روز بود که ماشین «ریسپکت صفر» را گرفته بود، 8 سال نخورد و نپوشید و با وام و قسط این ماشین را خرید یک میلیارد و 575 میلیون تومان که نابود شد. ماشین دیگری هم که برای خانمم پلاک ویلچری گرفته بودیم، آن هم نصف شد. موج انفجار از فرمان تا عقب ماشین خودم را هم پیچانده است. همان ماشین البته در همان لحظات اولیه شده بود آمبولانس و مجروحان زیادی را با آن جابه‌جا کردم.» او آن‌طور که می‌گوید؛ برای اثبات خسارت‌ به ماشین‌ها تاکنون حدود 7 میلیون برای شورای حل اختلاف و دفتر خدمات الکترونیک قضایی هزینه کرده است. با این همه آسیبی که دیده است، می‌گوید: هیچ ‌چیز برای خودم نمی‌خواهم؛ فقط می‌خواهم یک ماشین مثل همان ریسپکت دخترم را به او بدهند. «گفتند 6 میلیون بده تا کارشناس بیاید. گفتم وسط جنگ؟ گفتند قانون است! بعد دوباره کارشناس آوردیم. حتی وسایل داخل ماشین را هم برده بودند.»
گفتند چون روز اول نیامدی تحت پوشش بیمه جنگ نیستی!
وحید جلینی، یکی دیگر از ساکنان این ساختمان، آن روز در خانه بود و با موج انفجار از خواب پرید و با چشمان خود دید که چطور پنجره و سقف و پرده و وسایل خانه به داخل کشیده می‌شود: «خیلی وحشتناک بود، حدود چهار یا پنج انفجار پشت سر هم بود. ما مرگ را به چشم خود دیدیم و فکر کردیم کار تمام است. به سمت انتهای خانه و در ورودی رفتیم؛ در به‌ خاطر موج انفجار از جا کنده شده بود. زخمی شده بودیم و بعد از چند دقیقه که انفجارها تمام شد، ما هم فرار کردیم. حدود دو، سه ساعت بعد برگشتم اما اجازه نمی‌دادند به خانه برویم. ما مدت زیادی منتظر ماندیم و چندین ساعت بعد درحالی که پای من خونریزی داشت توانستیم به داخل خانه برویم.اعلام کردند کسانی که منزل‌شان آسیب دیده، بیایند و میزان خسارت را ببینند. فردای آن روز که همسایه‌ها آمدند متوجه سرقت‌ها شدند. ما هم هنگام سرکشی به خانه متوجه شدیم که یک گردنبند و 5 سکه طلای ما هم نیست. من شب حادثه را به‌ خاطر موج انفجار شدید به یاد ندارم اما همه ‌چیز تخریب شد؛ لپ‌تاپ ما کامل شکسته، تلویزیون و هنگ درام از بین رفته، مبل‌ها پاره و خاک روی فرش ریخته شده است و برخی از اینها را شاید دیگر نتوانم جایگزین کنم.»
او هم از هفته دوم همراه همسرش در هتل لاله اسکان داده شده و در این شرایط حتی بین دو تا سه میلیون هم برای جراحی زانوی زخمی خود هزینه کرده است: «روز اول به درمانگاه مراجعه کردم، گفتند بخیه نیاز ندارد و شست‌وشو دادند، اما بعد از چند روز زخم بسته نشد. به بیمارستان طالقانی رفتیم که گفتند چون روز اول مراجعه نکرده‌اید، بیمه جنگ محسوب نمی‌شود. از کلانتری نامه گرفتیم و درنهایت عمل جراحی روی پایم انجام شد، اما باز هم گفتند بیمه جنگ شامل حالت نمی‌شود و هزینه‌ها را باید خودتان پرداخت کنید.»
پول ما را بدهید خنده روی لب‌مان می‌آید
خانم شفیعی همسایه دیگری است که بعد از مراجعه مجدد به خانه متوجه سرقت طلا، دلار و یوروهایش شده است. او با شروع جنگ همراه دو فرزندش از تهران به محلات رفته بود اما زمانی که حساب‌های بانک سپه مسدود و پول‌شان تمام شده بود، مجبور شدند برگردند تا پولی دست و پا کنند و دوباره تهران را ترک کنند اما آن روز در خانه و درحالی که خواب بود با موج انفجار از خواب پرید و تنها فرصت کرد که یک دست لباس بپوشد و فرار کند. «از خواب پریدم و فقط توانستم روی پاهایم بایستم و به دیوار تکیه بدهم چون فکر کردم الان شیشه روی من می‌شکند، چون پرده کنده شد و افتاد. شوکه شدم و نمی‌توانستم تکان بخورم بعد فهمیدم که باید جیغ بزنم. جیغ که می‌زدم تکان می‌خوردم و مغزم به کار می‌افتاد جیغ که نمی‌زدم استپ می‌شدم. فرار که کردم در بیرون واحد دیدم پدر آقای شیخ‌الاسلامی وسط در نشسته و می‌گوید: «خدایا خدایا» گفتم حاجی پاشو فرار کنیم. گفت کجا بریم و چه کنیم؟ باورتان نمی‌شود شرایط چگونه بود. من فقط آمدم دستش را بگیرم و ببرمش که دیدم آسانسور هم قطع شده است بنابراین خودم فرار کردم و رفتم پایین. دیدیم ماشینم زیر درخت‌ها له شده است. به هر ترتیب درخت‌ها را کنار کشیدم و با اینکه روی صندلی خرده‌های شیشه بود و شیشه جلو هم دید کمی داشت حرکت کردم. در راه نزدیک بود گاردریل را رد کنم و وارد دره شوم که یک دفعه به خودم آمدم و ماشین را متوقف کردم. مردم جمع شدند یکی آب قند آورد و خانمی به من کش سر داد چون با حالت وحشت زده فرار کرده بودم و هیچ چیزی نداشتم. شیشه‌های روی صندلی‌ام را تمیز کردند و من دوباره راه افتادم. در آن لحظه هم ماشین‌های پلیس را می‌دیدم که ما را می‌بینند و می‌روند.»
او فردا ظهر که به همراه بچه‌ها به خانه برگشت متوجه سرقت شد و همان زمان با پلیس تماس گرفت تا مامور بفرستند و صورتجلسه کنند. «درهای خانه را شکسته بودند و جای پوتین روی تخت من بود. ماموران آگاهی را بردم و همه‌ چیز را نشان آنها دادم.حالا مثلا آمده بودند ببینند کسی در خانه هست یا جنازه یا چیزی اما چرا باید در خانه و اتاق خواب‌ها را می‌شکستند و چرا باید می‌رفتند روی تخت من؟ بعد متوجه شدم سرویس نقره‌ام و یک سرویس طلای 80 گرمی، 20 هزار دلار و 7 هزار یورو که پس‌اندازم بوده، نیست. فعلا طلا و دلار و یوروی سرقت شده حدود 5 میلیارد ارزیابی شده است. معلوم نیست چه می‌شود اما کارآگاهی که برای ارزیابی آمده بود، گفت داریم پیگیری می‌کنیم. این پول‌ها را جمع کرده بودم که با آن بچه‌ام بفرستم از ایران برود و حالا دیگر نه آن پول‌ها را دارم و نه کار چون کارم هم در منزل بود. نمی‌دانم با این بی‌پولی چه کنیم. من الان 46 سال دارم و سن استراحتم است اما این انفجار و وقایع بعد از آن رنج ما را مضاعف کرده است. شب تا صبح خواب می‌بینیم که دخترم توی بغلم است. می‌دوم در حالی که پشت سر ما بمب می‌زنند. هر شب خواب‌های آشفته از جنگ می‌بینیم نه خواب داریم و نه خوراک. برای ما مشاوره گذاشتند اما من گفتم مال ما را بدهید خنده روی لب‌مان می‌آید. اول مال‌مان را بدهید چون من استرس گرفتم اگر هیچی به ما ندهند چه کنیم.» خانواده آنها از هفته دوم در هتل شیان اسکان داده شده‌اند اما او چندان از آن راضی نیست و می‌گوید که شرق تهران است و فاصله زیادی با اوین دارد بنابراین او یکی، دو روز در همان خانه تخریب شده خودشان در اوین، پتو روی زمین پهن کرده و همان جا خوابیده است.
تکلیف سرقت‌ها و جبران خسارت مردم
هنوز از سارقان و جزییات این سرقت‌ها و حتی نحوه جبران آن خبری در دست نیست اما آنچه مسلم است سرقت در دوران جنگ تبعات بسیار شدید‌تری برای سارقان دارد.
بهزاد روشن، حقوقدان و وکیل‌دعاوی بین‌الملل در این باره می‌گوید: «در شرایط جنگی، رسیدگی به پرونده‌ها باید سریع و با دقت انجام شود.به همین دلیل، دادگاه‌های ویژه نظامی تشکیل می‌شود که تحت نظارت رییس قوه قضاییه فعالیت می‌کنند. این دادگاه‌ها به صدور احکام و رسیدگی به پرونده‌ها می‌پردازند و ممکن است مجازات‌ها در این شرایط تشدید شود. در مورد مردم عادی هم گاهی مجازات‌ها اشد می‌شود، مثلا سرقت ساده در شرایط عادی مجازات 6 ماه تا 3 سال دارد، اما در شرایط جنگی مجازات آن دو برابر شده و به یک تا 5 سال افزایش می‌یابد. این تشدید مجازات‌ها به دلیل شرایط خاص جنگ است.» جنگ که می‌شود فرقی نمی‌کند ساکن کدام منطقه از شهر و از کدام طبقه باشی، جنگ همه‌چیز را نابود می‌کند، نه تنها وسایل خانه در زیر آوار شیشه و سنگ و بتون از بین می‌رود که حتی ممکن است دیگر دستت به پس انداز، طلا و دلارهایی که برای روز سیاه مبادا، کنار گذاشته‌ای هم نرسد.
صبح روز سه‌شنبه 24 تیر ماه هم تعدادی از مالکان و همسایگان زندان اوین به ساختمان شهرداری منطقه یک رفتند تا مطالبات خود در زمینه خسارت‌ها را پیگیری کنند. در نهایت طبق سخنان شیخ‌الاسلامی به آنها گفته شده است که به هر واحد 300 میلیون تومان برای جبران خسارت واحدها پرداخت می‌شود در صورتی که اهالی معتقدند که خسارت بیشتر از این مبلغ است بنابراین در روزهای بعد این رقم کمی هم بیشتر شد. هنوز تکلیف ماشین‌ها و وسایل خانه آسیب‌دیدگان مشخص نیست و درباره مشاعات هم به آنها اعلام شده که شهرداری خود، مسوولیت بازسازی را برعهده می‌گیرد.
مسوولیت امنیت جان و مال شهروندان با دولت‌هاست و وظایفی در این زمینه دارند. در صورت بروز جنگ و وارد شدن خسارت به غیرنظامیان، دولت وظیفه دارد تا حد امکان سازوکارهایی برای جبران این شرایط فراهم کند. بر همین اساس اولین و مهم‌ترین قدم، مستندسازی دقیق خسارات است، جمع‌آوری شواهد، عکاسی و فیلمبرداری از تمام زوایا، یادداشت‌برداری از خسارت‌ها در این شرایط توسط افراد خسارت‌دیده مهم است. براساس آمارهای اولیه مدیریت بحران شهر تهران، بیش از 3500 ساختمان در جنگ 12 روزه آسیب دیده بود و حالا لطف الله فروزنده، معاون امور مناطق شهرداری تهران در بیست و نهمین روز مرداد جامعه آماری ابتدایی را 8 هزار و 200 واحد آسیب دیده در پایتخت اعلام کرد و گفت که در تهران به نقطه پایان رسیده‌ و بیشتر مراحل رسیدگی به این واحدها تکمیل شده است. او درباره حمایت‌های معیشتی به افرادی که در جریان جنگ خانه و زندگی‌شان را از دست داده‌اند هم گفت:«برای اسکان موقت، به خانواده‌ها یک‌ و نیم میلیارد ریال کمک نقدی و 30 میلیون ریال اجاره ماهانه پرداخت می‌شود. اکنون تعدادی در هتل مستقر شده‌ و برخی در حال یافتن محلی برای اجاره هستند که ما به آنها فرصت داده‌ایم ظرف یک ماه خانه‌های خود را تخلیه کنند تا مراحل تخریب و بازسازی آغاز شود. مهم‌ترین مطالبه مردم بحث خودروها و لوازم خانگی است که تمام خودروها صورتجلسه و کارشناسی شده و اطلاعات لازم به دولت داده شده است. دولت باید مشخص کند که خسارت را بیمه پرداخت کند یا خودروسازها.»
حدود یک ماه پیش هم حبیب کاشانی، عضو شورای شهر تهران از تخصیص کمک‌های نقدی تا سقف 250 میلیون تومان برای جبران خسارت لوازم منزل و 70 میلیون تومان برای آسیب‌های جزیی شهروندان تهرانی بر اثر جنگ خبر داده بود رقمی که شاید تنها بتواند چند قلم از لوازم آسیب‌دیده منزل را پوشش بدهد و اخیرا معاون شهردار تهران هم همان حرف‌ها را تکرار کرده است:«درخصوص لوازم خانگی، ارزیابی‌ها انجام شده و دولت باید تعیین تکلیف کند تا زمان تصمیم نهایی، برای خانواده‌هایی که اسکان موقت گرفته‌اند، تا سقف 250 میلیون ریال بن خرید کالا از فروشگاه شهروند در نظر گرفته‌ایم تا حداقل بتوانند با خرید اقلام اساسی مورد نیاز زندگی مجدد خود را آغاز کنند.»


نظرات شما