کرمان رصد - شرق /متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
عبدالرحمن فتح الهی| از ظهر جمعه، ارتش اسرائیل رسما اجرای آتشبس در غزه را آغاز کرده است، اما درحالیکه صدای اسلحهها برای نخستینبار پس از بیش از دو سال خاموش شده، تردیدها درباره دوام این آرامش موقت بالا گرفته است. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که توافق اخیر بیش از آنکه نشانه صلح باشد، مرحلهای تاکتیکی در مسیر بازچینی موازنه قدرت است. آتشبس تازه بیش از هر چیز، «مکثی ناپایدار» یا «مکث بین دو جنگ» در میانه رقابتهای پیچیده منطقهای تلقی میشود، بنابراین برای بررسی معادلات پس از این آتشبس به گفتوگویی با ماشاءالله شمسالواعظین، تحلیلگر مسائل فلسطین، نشستهایم که در ادامه میخوانید.
جناب شمسالواعظین، در حالی 735 روز بعد از 7 اکتبر 2023 شاهد آتشبس دوباره حماس و اسرائیل هستیم که هنوز درباره شکنندگی آن بحثهای مفصلی وجود دارد. اما نقطه آغازین گفتوگو با شما به اختلافنظر پیشین من با شما بازمیگردد که در سلسله مصاحبههای «شرق» به آن پرداخته شد. اما اکنون جا دارد از این منظر هم به موضوع نگاه کرد که دوسالو سه روز بعد از 7 اکتبر و عملیات طوفان الاقصی، اگر با منطق هزینه و فایده به آن اتفاق نگاه کرد، امروز حماس با این آتشبس در کجا ایستاده است؟ آیا واقعا چیزی از حماس مانده است؟ اکنون باید حماس را پیروز دانست یا اسرائیل؟
ببینید، اگر واقعا آتشبس اسرائیل و حماس نقطه پایانی بر جنگ و کشتار در غزه باشد و به دنبال برنده و بازنده بگردیم، به نظر من نه اسرائیل پیروز شد و نه حماس شکست خورد.
بدون تعارف، بازی با کلمات نیست.
خیر، این نکته برای خودش یک دکترین است.
چه دکترینی؟
اینکه معادلات منطقه به سمتی رفته است که اسرائیل دیگر نمیتواند معادلات را به شکل دلخواه رقم بزند. اکنون بسیاری از منتقدان و جریان اپوزیسیون اسرائیل و حتی بخشی از کابینه خود نتانیاهو این انتقاد جدی را دارند که او در پایان دو سال کشتار و خونریزی، با هزینههای بسیار زیاد انسانی، سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی، امنیتی و لجستیک نتوانست به هیچکدام از اهداف ترسیمی خود دست پیدا کند. اگر هم قرار شده که گروگانهای مرده و زنده به اسرائیل بازگردند، در نتیجه توافق با حماس است. حالا همین دکترین که شما آن را بازی با کلمات میدانید، میگوید که بعد از دو سال مقاومت بیسابقه یک گروه نظامی در مقابل یک ارتش تا بن دندان مسلح، نهایتا همه چیز پای میز مذاکره روشن شد. اینجاست که حماس هم میتواند بگوید که شکست نخورده است.
حالا شما ممکن است دوباره این سؤال را مطرح کنید که آیا بیش از 70 هزار نفر در غزه شهید نشدند؟ اینهمه خانه، زیرساخت و آواره به دنبال نداشت؟ اینهمه مجروح، گرسنگی و قحطی به دنبال نداشت؟ بله، همه اینها بود. تمام قطعنامهها و کنوانسیونهای بینالمللی هم عملا زیر پا گذاشته شد. به قول گوترش، دبیرکل سازمان ملل، دیگر هیچ قطعنامه و کنوانسیونی نمانده بود که اسرائیل آن را زیر پا له نکند و از طرف دیگر چیزی نمانده بود که در غزه به آن حمله کند. جنگ غزه در میان خونینترین و مرگبارترین جنگهای تاریخ دستهبندی میشود و اسرائیل سعی دارد این جنگ در این دستهبندیها قرار نگیرد و قطعا این موضوع بیفایده است، چون در افکار عمومی دنیا، تصاویر این جنایات تا ابد حک خواهد شد. اصلا چنین قساوتی در تاریخ بیسابقه است که یک رژیم بخواهد اعلام کند که کمکهای بینالمللی به مردم ارسال خواهد شد و بعد زمانی که مردم برای دریافت کمکها جمع شدند، همه آنها را به رگبار ببندد.
حتی اگر آن چیزی را که گفتید بپذیریم، فردای بعد از تبادل اسرا چه خواهد شد؟ آیا میتوان به تداوم این آتشبس امیدوار بود؟ چون بسیاری معتقدند فشار نتانیاهو و ترامپ و غربیها برای تحمیل آتشبس صرفا موضوع اسرای مرده و زنده اسرائیلی است و بعد از آنکه این کارت (اسرا) از حماس گرفته شد، دوباره به بهانههای واهی شاهد ازسرگیری جنگ تا مرز نابودی کامل غزه خواهیم بود؟
ببینید، دونالد ترامپ چند روز پیش در مصاحبه با فاکسنیوز خطاب به اسرائیلیها گفته بود که شما نمیتوانید با تمام دنیا بجنگید. میدانید معنای این جمله رئیسجمهور آمریکا چیست؟ معنایش این است که اسرائیل و شخص نتانیاهو به بنبست رسیده بود و به یک معنا، ترامپ نتانیاهو را از منجلاب و باتلاق جنگ غزه نجات داده بود، چون نمیتوانست هزینههای تداوم این کشتار را مدیریت کند، بنابراین طرح 20 مادهای صلح ترامپ با یک اجماع جهانی و منطقهای شکل گرفت.
پس این توافق، توافق ترامپ نیست که با آن به دنبال نوبل صلح بود؟
موضوع نوبل صلح که فرع قضیه است، اما قطعا این طرح 20 ماده صلح کار ترامپ نیست.
چرا؟
چون اگر این طرح ایده ترامپ بهتنهایی بود، قطعا به نوعی طراحی میشد که بیشتر به نفع اسرائیل باشد. درحالیکه ما یک روند دیپلماتیک بسیار قوی بینالمللی را طی ماههای اخیر شاهد بودیم که بروز و ظهورش در جلسه حاشیه سازمان ملل به ابتکار مکرون، رئیسجمهور فرانسه و استارمر، نخستوزیر انگلیس، بود که در کنار کشورهای اسلامی و عربی به دنبال پیگیری هرچه جدیتر راهحل دو دولتی و شناسایی کشور فلسطینی بودند. قطعا این موج دیپلماتیک اجازه نمیداد نه نتانیاهو و نه ترامپ طرح صلح را به گونهای طراحی و تنظیم کنند که یکسویه به نفع اسرائیل باشد. اکنون یک اراده جمعی شکل گرفته که ترامپ هم بارها در سخنرانیهای خود و همچنین تشکر از کشورهای منطقه و فرامنطقهای به آن اشاره کرده است که این توافق حاصل همراهی، همکاری و همسویی بسیاری از کشورهای منطقه و فرامنطقهای است که به هر طریقی خواهان پایان جنگ در غزه بودند و نتانیاهو و ترامپ هم نمیتوانستند در مقابل این موج جهانی مقاومت یا مخالفت کنند.
با این تفاسیر، چراغ سبز حماس هم نه به واسطه چنگ و دندان نشاندادنهای ترامپ، بلکه به واسطه نداشتن توان لازم برای مقابله با این موج منطقهای و جهانی بود؟
دقیقا.
ایران چطور؟
نه ایران، نه حماس، نه ترامپ، نه نتانیاهو و نه هیچ بازیگر منطقهای یا فرامنطقهای نمیتوانست در مقابل این موج بینالمللی بایستد. البته منطق حماس و منطق جمهوری اسلامی ایران کاملا متفاوت است. اینکه چرا ایران به شکل جدی وارد معادلات نشد، به دلیل دکترینی بود که از سالها و دهههای قبل مطرح بود و آنهم این بود که اگر هرکدام از گروههای محور مقاومت تصمیمی بگیرند، ایران هم از آن حمایت کند. میدانید معنی این جمله چیست؟ معنایش این است که اگر گروههای فلسطینی به هر دلیلی -تأکید دارم به هر دلیلی- در نهایت پای میز مذاکره حاضر شوند و آتشبس را بپذیرند، صرفنظر از عوامل آن و همچنین صرفنظر از آثار و تبعاتش، این سیاست مورد تأیید ایران خواهد بود. این یک استراتژی بود که ایران از ابتدا مطرح کرده بود و اینجا هم رعایت شده است. به همین دلیل بود که در ابتدا و به باورم در میانمدت، ایران نمیخواهد همراهی با این طرح داشته باشد.
پس بههمیندلیل ایران یک واکنش محتاطانه از خودش نشان داد؟
بله.
واقعا این واکنش را چگونه میتوان تعبیر کرد؟ پذیرفت یا نپذیرفت؟
واکنش ایران در حقیقت چیزی بین پذیرش و نپذیرفتن بود.
تحلیل خودتان چیست؟ آیا ایران باید میپذیرفت؟
بله، به باور من ایران باید پیشتر به این طرح به شکل رسمی، جدی و عمیق ورود میکرد و با آن همسو میشد، اما متأسفانه در نهایت این طرح به نام ایالات متحده و شخص ترامپ تمام شد، درحالیکه این طرح، طرح خانواده بینالمللی است و همه کشورها به سهم و وزن خود در آن نقشآفرینی داشتند تا شاهد پایان کشتار و قساوت اسرائیل در غزه باشیم. البته این روند در نقطه کنونی متوقف نخواهد شد و بعد از این آتشبس به سمت نوعی توازن، تعادل و تناسب بین اسرائیل و فلسطین خواهیم رفت.
پاسخ پرسشم را نگرفتم. آیا ماشاءالله شمسالواعظین این تحلیل را دارد که بعد از تبادل اسرا، اسرائیل دوباره به غزه حمله کند؟
خیر، مگر آنکه مدلی شبیه به مدل توافق اسرائیل با حزبالله لبنان را شاهد باشیم که با وجود آتشبس، اسرائیل هرگاه که احساس تهدید کند، دست به بمباران، ترور و حمله میزند؛ کمااینکه ما صبح دیروز جمعه، هم شاهد بودیم که اسرائیل به بخشهایی از نوار غزه حمله کرد که قطعا نقض آتشبس است. پس ممکن است که اسرائیل نوعی آزادی عمل در حین توافق و التزام به مفاد آتشبس از خود نشان دهد و برخی از مفاد را زیر پا بگذارد، اما روند جاری با توجه به اجماع جهانی، نهایتا پایان جنگ در غزه را خواهد داشت. اگر اسرائیل یا آمریکا بخواهد جلوی این موج بایستد، باید هزینههای بسیار زیادی برای آن پرداخت کند.
دو مرگ سیاسی را هم با شما زیر ذرهبین ببریم؛ اول از بیبی شروع کنیم. آیا بعد از این آتشبس شاهد مرگ سیاسی نتانیاهو خواهیم بود؟
ببینید، روزنامهنگار نباید خیلی پیشبینی کند، اما من روز پنجشنبه در کلابهاوس این پیشبینی را داشتم که عاقبت نتانیاهو مانند عاقبت چرچیل بعد از جنگ جهانی دوم خواهد شد.
چرا چنین تشابهی میبینید؟
تقریبا برای همه دنیا مسجل است که نتانیاهو یک جنایتکار جنگی است و یک جنایتکار جنگی نمیتواند مدیریت دوران صلح را برعهده بگیرد. او یک جنگطلب و جنگجوست، اما مسئله مهمتر این است که جامعه جهانی یا خانواده بینالمللی به دنبال یک نظم جدید و ترسیم معادلات نوین در منطقه هستند که این نظم به سمت نوعی صلح و ثبات و امنیت حرکت خواهد کرد تا زمینه برای نوعی از سرمایهگذاری در منطقه فراهم شود و خاورمیانه وارد وضعیت جدیدی شود.
فارغ از درستی یا غلطی این پیشبینی که نمیخواهم به آن ورود کنم و تصورم بر یک نظم دیگر درست بر خلاف تحلیل شماست، اما تا چه اندازه به تحقق این نظم مدنظرتان امیدوارید؟
اینکه واقعا این نظم تا چه اندازه میتواند محقق شود، موضوعی نیست که الان بخواهم درباره آن بحث کنم، اما وضعیتی که در خاورمیانه وجود دارد، دیگر قابلیت استمرار ندارد. به همین دلیل است که من در پاسخ به پرسش قبلی شما معتقد بودم بزرگترین قربانی این نظم، خود نتانیاهو خواهد بود و ما شاهد مرگ سیاسی نخستوزیر اسرائیل خواهیم بود.
درباره حماس چطور؟
من قائل به مرگ سیاسی حماس بعد از این توافق آتشبس نیستم.
به چه دلیل؟
چون مرگ سیاسی نتانیاهو، مرگ سیاسی یک شخص است، اما وقتی در مورد حماس حرف میزنیم، به عنوان جریانی که یک ایدئولوژی دارد، چنین جریانی با یک ایدئولوژی عمیق حذفشدنی نیست.
من از مرگ ایدئولوژیک حرف نزدم، از مرگ سیاسی حرف زدم.
مرگ ایدئولوژیک هم نوعی مرگ سیاسی است.
حرفتان درست، منظورم این است که فردای آتشبس، آیا حماس در غزه دیگر نقشآفرینی دارد و این به معنای مرگ سیاسی نیست؟
نکته بسیار مهمی را عنوان کردید و در پاسخ به آن، یک مسئله کلیدی را باید مد نظر قرار داد.
چه نکتهای؟
اینکه رهبران حماس از تبعات بهشدت ویرانگر و بهغایت بحرانی اداره نوار غزه بعد از دو سال جنگ و خرابی و کشتار و خونریزی آگاه بودند و چون به این بحرانها واقف بودند، اتفاقا با یک هوشمندی تصمیم گرفتند از مدیریت منفردانه و مستقلانه غزه مانند قبل از هفتم اکتبر 2023 خودداری کنند. بنابراین، معادلات را به یک دوره گذار سپردهاند که در این دوره گذار، جامعه بینالمللی در کنار سرمایهگذاری کشورهای عربی، در یک شکل ائتلافی به دنبال بازسازی غزه خواهند بود و بعد از آن، حماس به عنوان نیرویی که دو سال در مقابل کشتار و خونریزی مقاومت کرد و شرایط را به این نقطه رسانده است که اسرائیل را در نهایت وادار به نشستن پای میز مذاکره کرد، میتواند بستر را برای ظهور سیاسی دوباره خود در غزه فراهم کند.
تحلیل شما در یک فضای آزمایشگاهی اتفاق میافتد، درحالیکه بسیاری معتقدند هم کشورهای عربی منطقه و هم خانواده بینالمللی که شما از آن یاد کردید، دیگر اجازه نقشآفرینی حماس در غزه را نخواهند داد.
اولا اینکه تا غزه به نقطه قبل از اکتبر 2023 برسد، حداقل 10 سال زمان نیاز دارد. از طرف دیگر، همانطور که پیشبینی میشود، احتمالا اداره دولت به تکنوکراتها خواهد افتاد، اما حماس در این مدت میتواند بازآفرینی نقش سیاسی تکنوکرات را هم داشته باشد. اینکه اکنون خانواده بینالملل برای اداره غزه چه میخواهد، مشخص است، اما اینکه برای 10 سال آینده چه اتفاقاتی روی خواهد داد، طبیعتا باید پارامترهای زیادی را در نظر گرفت. اما همچنان معتقدم در این مدت میتوان به یک پوستاندازی سیاسی از سوی حماس نظر داشت.
این چیزی که شما میگویید، هم مرگ سیاسی است، هم مرگ ایدئولوژیک و هم مرگ نظامی.
اینکه حماس بخواهد بدون سلاح، با قرائتهای جدید وارد معادلات فلسطین شود، شاید به معنای مرگ نظامی باشد، اما مرگ سیاسی و ایدئولوژیک نیست؛ چون با قرائت جدید از همان آرمانهای خود ادامه حیات خواهد داد.
پس باید پرسید اگر اسرائیل به دنبال خروج نیروهای حماس از غزه و دیگر کشورهای عربی باشد و در ادامه فهرست ترور خود را تکمیل کند، همین پوستاندازی که عنوان کردید به وقوع میپیوندد؟
مسئله اینجاست که حماس یک ایدئولوژی است، نه یک فرد. کمااینکه بعد از شیخ احمد یاسین یا اسماعیل هنیه یا یحیی السنوار و... حماس توانست به حیات خود ادامه دهد و تا جایی پیش رفت که عملا اسرائیل پای میز مذاکره مجبور به مصالحه شد. حالا اگر در یک سناریو تصور کنیم اسرائیل به دنبال ترور چهرههای کلیدی حماس باشد، بله، این امکان وجود دارد، اما اینکه تصور کنیم با این ترورها، حماس و ایدئولوژی حماس از بین برود، محال است.
با این وصف، جا دارد یک سؤال را از یک مبحث کلانتر با شما به بوته نقد ببرم و به پرسش نخست بازگردم. اگر به دو سال پیش بازگردیم و تمام روندهایی را که تاکنون طی شده است، بررسی کنیم، آیا از منطق هزینه و فایده، طوفان الاقصی ارزشش را داشت؟
این شد یک پرسش درست، ولی پاسخش را باید از زاویه دیگر داد. اگر بخواهیم اتفاقاتی را که روی داده است از منطق هزینه و فایده و تبعات و نتایج آثار آن ببینیم، قطعا هیچ اتفاقی با هزینه بالا ارزشش را ندارد. خب، اگر اینگونه به مسئله ورود کنیم، نباید هیچ جنبش آزادیبخشی، هیچ انقلابی یا هیچ تلاشی برای مثلا ملیشدن صنعت نفت در ایران روی میداد، چون هزینه آن بسیار زیاد بوده است. اما مسئلهای که وجود دارد، این است که اتفاقات از این منظر تحلیل و تبیین نمیشود و اتفاقات دست من و شما نیست که بخواهیم از منظر هزینه و فایده ببینیم که این اتفاق ارزشش را دارد روی بدهد یا نه. به شکل طبیعی، این اتفاقات روی میدهد. ضمنا شما فراموش کردید که طوفان الاقصی نقطه شروع تحولات نبود...
نقطه شروع نبود، نقطه عطف بود.
عرضم همین است که هفتم اکتبر و طوفان الاقصی نقطه شروع نبود، چون این عملیات نتیجه دههها کشتار و جنایت و محاصره نوار غزه بود. پس موضوع را اشتباه بررسی نکنید. ضمن اینکه شما به آینده هم نگاه کنید و ببینید که طوفان الاقصی چه سهم و وزنی در ایجاد باورها و جریانهای نوین منطقهای ایفا خواهد کرد. من معتقدم آنچه بعد از هفتم اکتبر روی داد، پیشران بسیاری از نیروهای جدید در منطقه خواهد بود. ضمن اینکه این اتفاق به یک فهم جدید منجر شد؛ اینکه دکترین نظامی اسرائیل روی جنگهای کوتاه، برقآسا و در اصطلاح ضربتی که به آن استراتژی سهستونی اسرائیل میگویند، استوار بود. اما بعد از هفتم اکتبر و طوفان الاقصی، این دکترین اسرائیل فروپاشید و آن نگاه سنتی به دکترین نظامی اسرائیل از میان رفت.
یعنی اسرائیل عملا وارد پروژه جنگ فرسایشی شد که برای آن آمادگی نداشت و در نهایت به کشتار عمدی، قحطیسازی، مهاجرتهای میلیونی ساکنان غزه و ویرانسازی گسترده تمام زیرساختها دست زد. لذا اگرچه ارتش اسرائیل با نیروی هوایی خود آمادگی تخریب و ویرانسازی داشت، اما آمادگی جنگ فرسایشی و این میزان از کشتار، قحطیسازی و مهاجرتهای عمدی میلیونی ساکنان غزه را نداشت. در ضمن، مسئله مهمتر این است که دکترین نظامی و دفاعی ایران هم بعد از هفتم اکتبر تغییر کرد که فهم آن هم بسیار مهم است؛ چون ایران به طور مشخص در 200 سال اخیر آغازکننده هیچ جنگی نبوده است، اما بعد از اتفاقاتی که در سوریه رقم خورد، ایران برای اولین بار در پاسخ به ترورها و همچنین حمله به ساختمان کنسولگری خود در سوریه، حمله به اسرائیل را در دستور کار قرار داد.
و اتفاقا اینجا ما دیگر شاهد نقطه آغاز هستیم، نه نقطه عطف...
به هر حال هر نقطه آغازی هم یک نقطه عطف است. همینجاست که اگر بخواهم نگاه واقعبینانه داشته باشم، عملیات وعده صادق 1 و 2 یک اشتباه تاکتیکی از سوی ایران بود و به نظر من تهران در آینده دوباره به دکترین دفاعی و نظامی سنتی خود باز خواهد گشت که آغازکننده هیچ جنگی نیست و فقط زمانی وارد فاز پاسخگویی میشود که مورد حمله مستقیم به خاک خود قرار گیرد.
در بخش پایانی وارد مبحث ایران بشویم. از اینجا شروع کنیم که در این معادلات صلح، طیفی از ناظران معتقد بودند ایران هیچ وزنی ندارد، اما سؤال یا تناقض اینجاست که اگر ایران نقشآفرینی یا وزن نداشت، چرا هم دونالد ترامپ از نقش ایران تشکر کرد و هم حماس؟
سؤال بسیار خوبی پرسیدید و اتفاقا باید بهصراحت عنوان کنم که بدون موافقت ایران، این طرح 20مادهای صلح ترامپ به نتیجه نمیرسید. در این زمینه کوچکترین تردیدی به خود راه ندهید.
به چه دلیل چنین باوری دارید؟
چون توان تهران برای تخریب طرحهای صلح بسیار بالاست و این به دلیل نفوذ و قدرت بالای ایران در منطقه است و آمریکا هم اتفاقا به این موضوع آگاهی و اشراف داشت. اصلا کل گروههای نیابتی منطقه را کنار بگذاریم، خود ایران بهتنهایی یک وزن بالا دارد. پس اگر واقعا ایران میخواست، میتوانست این طرح را ناکام بگذارد.
اینجا یک تناقض میبینم؛ اگر واقعا ایران میخواست میتوانست جلوی این طرح را بگیرد، پس چطور قبلتر عنوان کردید که ایران توان مقابله با این موج بینالمللی برای پذیرش صلح و پایان جنگ در غزه را نداشت؟
مسئله اینجا به هزینه بازمیگردد. ایران میتوانست جلوی این آتشبس را بگیرد، اما هزینه آن هم مطرح بود. قطعا جنگ ادامه پیدا میکرد، امکان داشت حتی دامنه آن دوباره به ایران کشیده شود، منطقه وارد یک معادلات پیچیده شود و بسیاری از مسائل. اما در تهران در نهایت تصمیم گرفته شد که مخالفتی با طرح آتشبس در غزه صورت نگیرد. کمااینکه خود ترامپ هم بهصراحت عنوان کرد دامنه کمکهای جهانی برای پایاندادن به جنگ در غزه تا ایران ادامه دارد. همین حرف دونالد ترامپ نشان میدهد ایران هم نقشآفرین بوده، هم وزن کافی داشته و هم به این آتشبس کمک کرده است و من احتمال میدهم که در هفتههای آتی که قدری از التهابات امروزها کاسته شود، نقش، وزن و جایگاه ایران روشنتر خواهد شد. البته باید منتظر تبعات بعدی این آتشبس بود؛ چون این آتشبس عملا حداقلها را برآورده کرده و حداکثرها روی میز مانده است.
بدون تعارف، این طرح آتشبس نه برای حماس و فلسطینیها آرمانی است و نه برای اسرائیلیها و آمریکا. اکنون هم فلسطینیها و هم اسرائیلیها به این طرح انتقاد دارند که بخشی از منافع آنها دیده نشده است. بااینحال، هر دو مجبور بودند وارد پروسه مذاکره با آتشبس شوند. مثلا حماس و فلسطینیها این انتقاد را دارند که اصلا در طرح آتشبس، دو دولت در یک سرزمین مطرح نیست. حالا نوع اداره غزه، آینده کشور فلسطینی و بسیاری از مسائل مهمتر و راهبردیتر به مذاکرات آتی محول شده است.
این را هم بپرسم که در ایدئالترین حالت ممکن، اگر آتشبس به نتیجه برسد، حتی اگر اجازه تشکیل کشور فلسطینی داده شود و معادلات روی ریل درستش بیفتد، آن زمان تکلیف ایدئولوژی محور مقاومت و آرمان فلسطین چه خواهد شد؟ دیگر کارکرد و استفاده خود را از دست میدهد؟
اولا تا همین جایی که شاهد آتشبس هستیم، نتیجه تلاشهای 40ساله محور مقاومت است. همین که در این چهار دهه، آرمان فلسطین به هر هزینهای زنده نگه داشته شد و بعد از هفتم اکتبر هم بهرغم تمام کشتارها و جنایتهای بیسابقهای که در تاریخ ثبت خواهد شد، در نهایت مقاومت خود مردم فلسطین و گروههای فلسطینی سبب شد اسرائیل و غرب از اهداف خود عقبنشینی کنند و پای میز مذاکره بنشینند. فراموش نکنیم همین دونالد ترامپ میخواست مردم غزه را از این باریکه بیرون کند و آن را به یک تفریحگاه تبدیل کند. فراموش نکنیم نتانیاهو به دنبال نابودی کل غزه، نابودی حماس و بازگرداندن اسرا بود. چه شد که به اینجا رسیدیم؟ به دلیل محور مقاومت در این 40 سال و بعد از این هم محور مقاومت کماکان به مسیر خود ادامه خواهد داد.
مسیری که در همین مدت موجب اعتراف کشورهای اروپایی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطینی بود. حالا اینکه از نظر سرزمینی و معادلات دیپلماتیک چه اندازه ظرفیت برای تشکیل کشور فلسطینی وجود دارد، مسئله دیگری است، اما تا زمانی که محور مقاومت به تمام اهداف و ایدئولوژی ترسیمی خود نرسد، خط پایانی بر آن وجود ندارد. این یک نردبان بوده که پلهپله طی شده و اکنون به اینجا رسیدیم و باید پلههای بعدی را هم در همراهی با جامعه جهانی طی کنیم.
و برای پرسش آخر، علیاکبر ولایتی در شبکه اجتماعی ایکس در واکنش به آتشبس در غزه نوشت: «آغاز آتشبس در غزه ممکن است پشت صحنه پایان آتشبس در جای دیگری باشد». ولایتی از عراق و لبنان و یمن نام برده است، اما میبینید که بعد از این آتشبس، اگر مرگ سیاسی نتانیاهو رقم بخورد، برای فرار از آن، جنگ بزرگتری را مجددا با ایران کلید بزند؟
باز هم باید اینجا دست به پیشبینی بزنم که نباید این کار را بکنم، اما من معتقدم و پیشبینی میکنم اکنون ما در دورترین نقطه از جنگ دوباره اسرائیل علیه ایران هستیم.
دورترین!
بله.
چرا؟
چون اگر اسرائیل بخواهد دوباره به ایران حمله کند، کل معادلات منطقه به هم خواهد خورد. حمله به ایران نهتنها شکست آتشبس غزه است، بلکه کل منطقه خاورمیانه وارد یک آتش جنگ خواهد شد. من بعد از پایان جنگ 12 روزه هم گفتم که این جنگ به دلیل عدم تابآوری اسرائیل بود و بعد از این جنگ، تا دههها اسرائیل به فکر حمله به ایران نخواهد افتاد. لذا معتقد بودم و روی این تعبیر خودم هم پافشاری میکنم که اسرائیل دیگر جرئت حمله دوباره به ایران را نخواهد داشت، مگر اینکه اتفاقات دیگری کاتالیزور باشد، مثلا مسئله پرونده هستهای یا فضای بعد از مکانیزم ماشه و مسائلی مانند 400 کیلوگرم اورانیوم غنیشده 60درصدی و... این قبیل تهدیدهای تاکتیکی میتواند روی روندهای راهبردی اثر بگذارد و تنشهای مقطعی را شکل دهد. اما در پایان بر این نکته تأکید دارم که منطقه اکنون به دنبال یک نظم جدید و امنیت پایدار خواهد بود.
بازار ![]()