کرمان رصد
آخرین روز بهار در رودبار/ وقتی که زندگی برای ما متروکه شد
سه شنبه 1 تير 1400 - 03:40:41
کرمان رصد -

کرمان رصد


31 خرداد سال 69، فوتبال جام جهانی، خواب، گهواره زمین، زلزله و.... تنها مادرم برگشت تا من در خانه جا نمانم. هر سال آخرین روز بهار خاطرات زیادی برایم زنده میشود با اینکه خیلی ها در این روز مردند.
خبرگزاری شبستان _ گیلان،نوشین کریمی؛ 31خرداد سال 69، فوتبال جام جهانی، خواب، گهواره زمین، زلزله و.... تنها مادرم برگشت تا من در خانه جا نمانم.
هر سال آخرین روز بهار خاطرات زیادی برایم زنده میشود با اینکه خیلی ها در این روز مردند.
هیچوقت در عمرم این همه اجساد یک جا ندیده بودم .کوچک، بزرگ، پیر و جوان، زن حامله و نوزاد...
و این همه تلخی و سردی را در 10 سالگی تجربه کردم.
این ها را همکلاسی ام«مهری» می گفت، وقتی که در اولین روز مهر ماه سال تحصیلی روی یک نیمکت کنار من نشست و وقتی معلم از او خواست خودش را معرفی کند گفت: بخاطر زلزله از رودبار به رشت مهاجرت کردیم و...
سال ها بعد که به عنوان امدادگر عضو جمعیت هلال احمر شدم، بخاطر یادبود چنین روزی به آسایشگاه معلولین رفتیم، در آنجا چند نفر از مددجویانی که بر اثر این حادثه قطع نخاع شده بودند را ملاقات کردیم و پای حرف ها و خاطراتشان نشستیم.
و «مهرنوش فکوری» کارمند جمعیت هلال احمر را که بیشتر عزیزانش را در این حادثه بزرگ از دست داده سال هاست می شناسم، با او نیز درباره خاطره خودش و دیگر بازماندگانش از زلزله رودبار می پرسم.
خاطره ای از خروارها خاک
فکوری از خاطراتی به جا مانده از روستایی مدفون شده در خروارها خاک می گوید، روستای «فَتلک» و نیمی از روستای «فیشُم» که به همراه 2 روستای همجوارشان (سلطان بری و گورتیم) بخاطر این حادثه غیر قابل سکونت شدند و امروز ساکنانشان در محلی جدید به نام دولت آباد 2 کیلومتر مانده به رودبار زندگی می کنند.
وی گفت: علت مدفون شدن روستای فتلک و نیمی از روستای فیشم بنا به گفته محلی های منطقه قرار گرفتن روستای فتلک در بالای کوه بعد از باغ های بزرگ زیتون که دارای چشمه های جوشان بوده و از آنها برای آبیاری درختان و باغ استفاده می شده که با لرزش زمین و نرم بودن خاک منطقه کل روستا رانش کرده و نیمی از روستای فیشم نیز در زیر خروارها خاک مدفون شد.
فکوری ادامه داد: متاسفانه به گفته خود اهالی دولت آباد فتلک دارای 40 خانوار بود که حدود 50 تن از ساکنان منطقه در زیر خاک مدفون شدند و زمانی که خواستند اجساد را از زیر آوار با کمک ماشین های سنگین"لودر" بیرون بیاورند به دلیل دلخراش بودن صحنه و تکه تکه شدن جنازه ها دولت کار را متوقف و روستا به قبرستانی متروک تبدیل شد.
وی افزود: حالا روستای دولت آباد که جای خوبی هم هست اما آرام و ساکت است و نشاطی در آن دیده نمی شود. خیلی دوست داشتم بین اهالی که مانند من عزیزانشان را از دست داده اند بروم و با تک تک آسیب دیده گان زلزله سال 69 که به نظر من مظلومانی بودند که هیچ توجهی به آنها نشد و طبق معمول یک سر و صدای رسانه ای یکی و دو هفته ای به پا کرد و بعد همه آسیب دیده گان به حال خود رها شده و با دنیایی از غم و مشکلات دست و پنچه نرم کردند هم صحبت بشوم، برای همین به این روستا رفتم.
بوی غربت در دولت آبادی که دلی در آن آباد نیست
فکوری بیان کرد: امروز که پای صحبت هر آسیب دیده ای از حادثه دلخراش رودبار می نشینی به نوعی دلتنگ روزهای گذشته و خاطرات از دست رفته ای هستند که با هیچ چیز تسکین نمی یابد. خانواده هایی که داغ عزیزانشان را دیده اند، دختران و پسران قطع نخاعی، زنان و مردان قطع عضو شده، کودکان بی سرپرست و خانواده هایی که از دیار خود گذشتند و روستای خود را با دنیایی از خاطره مدفون کردند و امروز در جایی غریب زندگی می کنند که از لحظه ورود به آنجا بوی غربت را حس می کنی...
مردان و زنانی کشاورز که همیشه در باغ های بزرگ زیتون، سبزی و برنج زار مشغول کار بوده اند و امروز مانند پرنده ای که از جنگل شکار شده و در قفسی زندگی می کند خود را به دیوارهای این روستای جدید می کوبند و سکوت غمبار آنان نشان از دلتنگی و غربتی بی حد و حصر دارد.
وی گفت: از روستای فیشم یک خانواده را بهتر از سایر خانواده ها می شناختم، سید ابراهیم در شب زلزله 74 نفر از اعضای خانواده و زن و دختر و پسرش را از دست داد. او از رنج های روزهای زلزله می گوید و می گرید و من نیز یاد چهره معصوم زن اولش که با نجابت و صبوری همیشه همراه مردش بود میفتم. اما همسر دومش نیز زنی مهربان و دلسوز است که پا به پای همسرش در باغ و مزرعه کار می کند.
صدایی که در زیر آوار جا ماند
فکوری اضافه کرد: یاد جمله «جواد کاظمی» که خیلی زود همسر جوانش را با 2 فرزند تنها گذاشت می افتم، او به من می گفت«هنوز صدای فریادهای برادر دو قلویم را که دست در دست هم با لرزش زمین در حال دویدن بودیم که ناگهان در زیر تلی از آوار به جا ماند را، می شنوم» روحش شاد گر چه او هم چند سالی بیشتر زنده نماند و به دیدار عزیزانش رفت.
وی بیان کرد: شب شومی که یاد آوری آن نیز برای ساکنان منطقه سخت است، شب جدایی و دلتنگی.
همه جنازه ها کنار خیابان بودند
فکوری به خاطراتی که از «سید ابراهیم حسینی» پدر زن مرحوم کاظمی که کارمند آموزش و پروش بود شنیده برایم تعریف میکند و ادامه می دهد: آقا سید مانند همیشه خوش برخورد و مهربان است اما پشت لبخند مهربانش غمی پیداست که حاکی از غم غربت دارد. وقتی از او در مورد شب زلزله و مدفون شدن روستایش پرسیدم با بغض در گلو گفت «در آن شب من در منجیل بودم و خانمم و پسر بزرگ و دختر کوچکم در خانه دخترم که در روستای رودآباد زندگی میکرد مهمان بودند، شب بسیار سخت و شومی بود. وقتی زلزله آمد فکر می کردم فقط منجیل خراب شده و من در مدرسه بودم که بچه هایم را که خوشبختانه سالم بودند برداشتم و به سمت رودبار و محل خودمان راه افتادم. تونل خراب شده بود و خیلی طول کشید تا به روستای خودمان برسیم. وقتی به فیشم رسیدم دیدم پدر و مادرم فوت کردند و نصف روستا در زیر خاک مدفون شده است، به امید اینکه همسر و دو فرزندم که در خانه دخترم مهمان بودند سالم هستند به سمت رود آباد راه افتادم و وقتی ساعت 4 بعد از ظهر اولین روز پس از زلزله به آنجا رسیدم در کمال ناباوری دیدم که آنها مرده اند و همه جنازه ها کنار خیابان بودند. روزهای سختی بودکه هیچ وقت خاطره تلخ آن روزها از یاد نمی رود... »
وی اضافه می کند: آقای حسینی به دلیل نبود امکانات مجبور می شود همسر و 2 فرزندش را با کمک داماد و دختر بزرگش در همانجا دفن کند و به فیشم برگردد.
فکوری می گوید، آقای حسینی فردای آن روز حوالی عصر به فیشم رسید تا جنازه پدر و مادر پیر و 7 خواهر زاده اش را دفن کند که دید آموزش و پرورش نیروی کمکی از استان فرستاده است هر چند تقریبا 2 روز از زلزله گذشته بود...
سپس با پای پیاده به سمت «لویه» راه افتاد و تعداد زیادی از خانواده همسرش که فوت کرده بودند و خانواده دو برادرش را نیز به تنهایی با کمک یکی از برادران دیگرش که دستش در زلزله آسیب دیده بود دفن کرد. دقیقا 74 نفر از خانواده و اقوامش را به سختی و با کمک دو سه نفر که خودشان نیز مجروح بودند به خاک سپرد...
فکوری اضافه کرد: من که سن و سالم کم بود اما حالا در گفتگو با هم ولایتی هایم مثل سید ابراهیم باید بگویم چه فایده ای دارد، روزهای زندگی ما گذشت بدون اینکه کمک و پشتیبانی داشته باشیم. حتی به دلیل غیر قابل سکونت بودن فیشم، از طرف منابع طبیعی ابتدا 80 و سپس 120 متر زمین به هر خانواده در این مکان تعلق گرفت که نامش را دولت آباد گذاشتند! البته چه آبادی ما هنوز بعد از گذشت سال ها از آن اتفاق هنوز مشکل داریم، جای ما اینجا خیلی کوچک است، ما در روستای خودمان هر کدام چند هزار متر زمین و باغ داشتیم و اینجا برایمان مانند قفسی است که در آن روز می گذرانیم.
ما هنوز درد داریم...
وی گفت: ما هنوز درد داریم، هنوز جیگر ما می سوزد از نوع دفن مردگانمان در تنهایی و با دست خالی. در روزهای ابتدایی حتی غذایی برای خوردن پیدا نمی شد.
فکوری در ادامه می گوید: آقای حسینی به من گفت من گونی نان خشکی را که در مدرسه جمع کرده بودم را برداشتم و تا 2 روز غذای فرزندانم همین بود. میوه های باغم را به همه تعارف می کردم تا باقی بازماندگان زلزله از گرسنگی و تشنگی نمیرند، اما متاسفانه بی برنامه گی و عدم مدیریت مشکلات زیادی را برای مردم در روزهای ابتدایی به وجود آورد. دزدی زیاد شده بود و افرادی به عنوان نیروی کمکی به منطقه می آمدند که اصلا مشخص نبود از طرف چه نهاد یا سازمانی آمده اند و خیلی شناخته شده و مطمئن نبودند و از این فرصت برای سود بردن و منافع شخصی خودشان استفاده می کردند.
آسیب روحی که هرگز درمان نشد
وی اظهار کرد: مسئله خیلی مهمی که آقا سید هم به آن اشاره کرد و حرف دل تمامی آسیب دیده گان است این بود که فردی که عزیزی را از دست داده و تمام خانه اش زیر تلی از آوار به جا مانده، در شوک بزرگی به سر می برد که اصلا نمی تواند درست فکر کند و تصمیم بگیرد و دنیا در نظرش اهمیتی ندارد در حالیکه باید به زندگی خود ادامه دهد و نیاز به باز گشت به زندگی عادی دارد اما هیچ نهاد و گروهی در آن روزها به کمک این افراد آسیب دیده نیامد و شاید بیشترین آسیب روانی وارده به مردم زجر کشیده منطقه در همان روزها و هفته های اولیه بود که دیده می شد.
فکوری افزود: بی مدیریتی در این بحران تا آنجا بود که حتی خیلی از افرادی که آسیب جدی ندیده و حتی شاید ساکن آن منطقه هم نبودند با باند بازی و رابطه کمک های که برای آسیب دیدگان می آمد را گرفته و انبار می کردند و در فرصت مناسب اجناس را فروخته و برای خودشان سرمایه می کردند که این موارد زیاد در آن روزها دیده می شد و کسانی که فقط شاید نسبتی با یکی از افراد محلی داشته و ساکن استان دیگری بودند بیشتر از مزایای زلزله زده گان استفاده می کردند که این امر به سو مدیریت در آنزمان بر می گشت.
پایان پیام/165

http://www.kerman-online.ir/fa/News/210273/آخرین-روز-بهار-در-رودبار--وقتی-که-زندگی-برای-ما-متروکه-شد
بستن   چاپ