کرمان رصد
جانبازان ، جاماندگان کاروان کربلا
سه شنبه 20 فروردین 1398 - 2:13:43 PM
ایرنا
کرمان رصد- کم نیستند افرادی که آسان از سلامت و جان خود گذشتند و کمر همت را برای دفاع از آب و خاک خود بستند و اکنون بعد از گذشت سالها گرفتار درد و امراض بسیاری هستند که زندگی را به کامشان چون زهر تلخ کرده، آنها هر ساعت از شبانه روز با دردهایشان جان می سپارند و شهید می شوند.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان که خود هم رزمنده بوده، هم جانباز، هم آزاده و هم 2 برادر خود را در راه دفاع از حق از دست داده مدافعی شایسته برای حقوق این افراد است.
سردار محمدرضا حسنی سعدی که حتی نام و خاطرات شهدا، جانبازان و اسرا را تک به تک در ذهن خود دارد و برای سرکشی از آنها و خانواده هایشان همواره آماده است در گفت و گو با خبرنگار ایرنا به بیان خاطراتی از زمان اسارت و جانبازی خود پرداخت و گفت: دهم اردیبهشت 1361 در عملیات بیت المقدس تیری به شکمم اصابت کرد؛ با چفیه شکمم را محکم بستم، لباس هایم پر از خون شده بود؛ همانطور که روی زمین افتاده بودم و پاهایم به سمت قبله دراز بود؛ اشهدم را گفتم فکر می کردم؛ شهید می شوم اما دیدم خبری از شهادت نیست.
وی ادامه داد: در عملیات بیت المقدس بود دو طرف تیپ ما تیپ نور و بیت المقدس قرار داشتند قرار بود طبق نقشه با هم حمله کنیم اما این 2 تیپ موفق نشدند طبق نقشه جلو بیایند.
سردار حسنی سعدی گفت: تیپ ما محاصره و اکثر بچه ها مجروح شده بودند، رحیم طالقانی بیسمچی تیپ زخمی شده بود و بیسیم او دست من بود، تیر به سمت چپ، بالای قلبش اصابت کرده بود و خون با فشار از زیر لباسش بیرون می آمد، رو به من پرسید چیکار کنم و من گفتم اشهدت را بگو، در محاصره بودیم و درگیری بالا گرفته بود، در همان لحظه با یک عراقی که از پشت خاکریز به ما شلیک می کرد درگیر شدم، طالقانی که پشت سر من روی زمین افتاده بود به من گفت تیرهایت تمام شد؛ تیرهای مرا بردار.
فقط یک خاکریز بین ما و دشمن فاصله بود، یکی از سربازان عراقی مصرانه به سمت ما تیراندازی می کرد من هم با تمام توان با او مقابله می کردم تا اینکه تیرهایم تمام شد، اسلحه را خالی به سمت سرباز عراقی گرفتم و دستم را به سمت طالقانی دراز کردم و گفتم خشاب ها رو بده، دیدم خبری از او نشد، سرم را برگردانم، دیدم شهید شده، بعدها این ماجرا را برای خانواده اش تعریف کردم.
** مسافر کربلا
وی ادامه داد: یادم می آید آن روز که به اسارت دشمن درآمدیم ابراهیم نجفی که اهل میناب بود در جواب بعثی ها که به او گفته بودند اسلحه ات را بنداز و دستت را بالا بگیر، چند کلوخ را به طرف آنها پرتاب کرد و عراقی ها نیز او را به گلوله بستند؛ وقتی ما را به اسارت گرفتند و ما از کنارش پیکر او رد شدیم، دیدم که پشت لباسش نوشته بود، مسافر کربلا...
سردار حسنی سعدی با بیان اینکه در بصره بدون بیهوشی شکم مرا جراحی کردند خاطرنشان کرد: یادم است 2 نفر پاها و یک نفر سرم را گرفتند و پرستار با نخ و سوزن زخم مرا بخیه می زد، سوزنش مثل میله ای بود که در اسفنج فرو می رفت.
وی گفت: زخمم چرکی شده بود و چون کل زخم بخیه نشده بود؛ چرک ها از بغل بخیه ها در می آمدند و من با یک سوزن که روی چراغ ضد عفونی می کردم چرک های محل زخم شکمم را خالی می کردم خیلی درد داشتم و به مدت 63 روز نمازم را نشسته می خواندم.
سردار حسنی سعدی که خود سه هزار روز در اسارت نیروهای عراقی بوده و در اسارت دشمن خبر شهادت 2 برادرش جواد و حسن را شنیده است از خاطرات اسارت می گوید.
**مخابره اخبار توسط یک رادیو از آسایشگاه
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان گفت: در دوران اسارت یک رادیو داشتیم که از طریق آن اخبار 24 ساعته جمهوری اسلامی را از ایستگاه رادیویی تبریز می گرفتیم سپس اخبار را در 20 نسخه تکثیر کرده و به آسایشگاه ها مخابره می کردیم.
وی افزود: اسیران ایرانی با وجود خبرهای لحظه به لحظه ای که از ایران و سایر نقاط جهان داشتند بروز بودند و در جریان ریزترین مسائل و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی کشور که از طریق ایستگاه رادیویی تبریز گرفته می شد قرار داشتند.
سردار حسنی سعدی عنوان کرد: پیام ها، سخنرانی ها، گزارشات انتخابات، انتخاب مقام معظم رهبری پس از رحلت امام (ره)، آیین وداع با امام خمینی، بیعت مردم با رهبر معظم انقلاب و گزارش رادیویی فوتبال پس از دریافت از رادیو در آسایشگاه ها از جمله اخباری بود که برای سایر اسرا تکثیر می کردم.
وی با بیان اینکه آلمانی ها فیلمی ساخته بودند که در آن اسیران آلمانی سرود کشور خود را از رادیویی در اردوگاه شنیده بودند و بعد از بازگشت به کشورشان آن سرود را با هم خواندند گفت: آزادگان ایرانی چندین سال اخبار، سرود جمهوری اسلامی و صدای کشور را از طریق رادیو در کشور عراق گوش کرده و به اردوگاه ها مخابره می کردند در حالی که این امر مورد توجه قرار نگرفته است.
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان افزود: یکی از شیرین ترین فعالیت ها این بود که به دور از چشم دشمن از مسائل داخلی کشور آگاه بودیم.
** در رویایی صادقه دیدم که 120 روز دیگر آزاد می شویم
وی با بیان اینکه به همراه یکهزار و 946 نفر اسیر ایرانی در اردوگاه بودیم گفت: پس از اتمام جنگ در رویایی صادقه دستی پر از بادام را دیدم.
وی ادامه داد: آن فرد که فقط دستش را می دیدم یکی یکی بادام ها را کف دست من گذاشت و گفت بشمار، در عالم رویا دیدم 120 بادام را به من داد.
سردار حسنی سعدی گفت: فردای آن روز به سایر اسرا گفتم ما 120 روز دیگر آزاد می شویم.
وی افزود: در مقابل انکار همرزمان خود یقین داشتم که در این روز آزاد می شویم روزها گذشت و سرانجام یکی از همرزمانم به داخل اردوگاه آمد و گفت الان رادیوهای اردوگاه اعلام کردند اسرا بزودی آزاد می شوند و ما دقیقا در همان 120 روز آزاد شدیم.

http://www.kerman-online.ir/fa/News/82386/جانبازان-،-جاماندگان-کاروان-کربلا
بستن   چاپ